وقتی در آخرین منبر در استادیوم شهید کشوری رفتم روی سن و نشستم اون ته سالن را که دیدم سیاهی می زد سرم گیج رفت آن غرور نفسانی مرا گرفت و لذت می بردم، گفتم خوب الحمدلله آدم شدیم تو این مملکت کسی با دست خالی بدون روزنامه بتونه این جمعیت را جمع کند ...
محمد کاظمینی بروجردی که از مدعیان رابطه با امام زمان است، در تاریخ 26/9 سال جاری با رادیو صدای آمریکا طی برنامهای زنده گفتگو کرد.
کاظمینی در این مصاحبه زنده گفت: صدای من را از جهنم سرد و نمور زندان رژیم آخوندی میشنوید. من در حال صحبت با آزادیخواهان جهان هستم به داد من و این رژیم استبدادی آخوندی برسید.
مجری برنامه در ادامه گفت: تصمیمهایی روی بحث کاظمینی که یکی از آیتا...های! مخالف رژیم میباشد گرفته شده است که این صدا از همه جا پخش شود.
این مجری نکتهای را در ادامه بحث مطرح کرد و گفت: ما قصد این را داریم که یک مصونیت بینالمللی برای خانواده وی ایجاد کنیم که آنها به صورت آزاد در محافل رفت و آمد کنند و از حق کاظمینی دفاع کنند.
گفتنی است کاظمینی که رادیوهای بیگانه به او لقب آیت الله داده اند، حتی دروس سطحی حوزه علمیه را هم نگذرانده است.
وی در بخشی از سخنرانیهایش برای هواداران ساده و خرافاتی خود گفته است: "دولت دارد ماهواره ها را به خاطر من جمع می کند" وی همچنین با اشاره به سفر کوفی عنان به ایران برای حل مسئله هسته ای خطاب به مسئولین کشور گفت بود: من خبر موثق دارم که کوفی عنان آمده بود به تهران که مرا ببیند اما شما نگذاشتید.چرا نگذاشتید کوفی عنان به ملاقات من بیاید!".
اما اعترافات جالب این شیاد کم سواد که در روزهای آینده فیلم آن را بر روی خروجی سایت قرار خواهیم داد بسیار شنیدنی و البته مایه تاسف برای هواداران خرافاتی این فرد است:
خود او در فیلم اعترافاتش می گوید: "مثلا روی چیزهای الکی و غیر مهم مانور می دادم من تقویم چاپ می کردم عکس مرقد حضرت امام کاظم را میگذاشتم کنار مقبره پدر و پدربزرگم و پدرش که در بروجرد مدفون اند. به عنوان کاظمی بروجردی می خواستم یک جوری تبلیغ کنم بعد آنها را برسونم به اجدادم یا مثلا همین که فرزند 27 امام سجاد «ع» بودنم را توی تیراژ وسیع با عکس های خودم چاپ کردم بعد گفتم ببرند توی دهات ها و شهرستانها طوری شده بود که وقتی می گفتند فلانی اینجا برنامه داره جمعیت فوج فوج می آمدند .
می گفت: پول رفت و آمدها و اتوبوس را از محل صدقات جمع آوری کنید و اگر هم کم می آمد خودم می دادم و همه اینها از روی هوای نفس بود دوست داشتم جمعیت جلسه من اینقدر زیاد شود که بین میدان انقلاب و آزادی مردم جمع بشن و برنامه اجرا کنم. اگر شما جلوگیری نمی کردید، یقینا جلسه بعدی ام که سیزده رجب بود این اتفاق می افتاد یعنی جوری می شد که استادیوم ها جا نداشت، تزم این بود.
واقعا من الان نگاه می کنم درسته لذت می بردم و من تو اعترافاتم گفتم وقتی در آخرین منبر در استادیوم شهید کشوری رفتم روی سن و نشستم اون ته سالن را که دیدم سیاهی می زد سرم گیج رفت آن غرور نفسانی مرا گرفت. گفتم خوب الحمدلله آدم شدیم این مملکت کسی با دست خالی بدون روزنامه بتونه این جمعیت را جمع کند. خوب من که بحث علمی نمی کردم این اسلام سنتی را این آخری ها در آوردم نمی گفتم میخواهم اسلام شناسی بگم نیم ساعت دعا و توسل میخواندم دعا را دیکلمه وار میخوندم قسمتی از زبور، خودم هم شعر می سرودم. صوت خوبی هم داشتم و در آهنگ های مختلف می خوندم.
خلاصه یک کاری می کردم بیشتر لات ها و بدحجاب ها جذب می شدند. به خاطر چی؟ به خاطر اینکه به اینها می گفتم بیایند حاجت بگیرند. کمتر هیاتی ها و مسجدی ها می آمدند و از بس که روی اینها روانشناسی کار می کردم و روی مخشان، اینها میخکوب می شدند بلد بودم مخ بتکونم به قول امروزی ها ترید کنم به طوری که افراد انتظار نداشتند من استاد دانشگاه یا ... باشم انتظار یک دعاخوان پیشرفته را داشته باشند یه دعا نویس مثلا کشوری یا یک چیز گسترده تر.